Nov 30, 2003

وقتيکه سينماگران تائيد شده از طرف رژيم به رگ غيرتشان برميخورد

به نظر من هيچ تفاوتی بين محملبافها،کيارستمی ها وپناهيها و همچنين مهر انگيز کار ،ابراهيم نبوی، بهنود ها وشيرين عبادی و سروشها وآقا جری ها وگنجيها و حجاريانها وخاتمی ها ومرتضوی ها وخامنه ای ها و حتی پائين ترين رده های پاسداران و شکنجه گران وجود ندارد ، همه اينها تربيت کنندگان وشدگان نظام ننگين جمهوری اسلامی هستند و هرکدام از اين جانوران به کاری مشغول هستند وقسمتی از اين دستگاه سرکوب را به پيش ميبرند بنحوی .
سايت ايران ليبرتی کليک شود

تسليت به آقای توفيق عقيلی

آقای توفيق عقيلی يکی از برجسته ترين کاريکاتوريستهای طول تاريخ معاصر ايران که از هنرش برای خدمت به مقاومت مشروع مردم ايران استفاده ميکند ،مادرش را از دست داد.برای توفيق عزيز صبر در فقدان مادر و ابتکار بيشتر در ايده های انقلابی ،خلقيش را آرزومنديم.

Nov 28, 2003

دلقکان خارج کشوری به فرمان اربابان دوباره به ميدان آمدند

پدر خدابيامرز من هميشه ميگفت اگر به سگ پارس کننده محل نزاری خودش ساکت ميشه و اين هميشه آويزه گوش من بود که راست ميگه سگ که سگه وپارسشم از روی طبيعتش هست ، ولی نميدانم بابای من اگر اين بريده مزدورا را هم ميديد همينو ميگفت يا نه؟من هميشه سعی کرده ام به هرچيزی به اندازه اهميتش در جامعه ومشکل حل کنيش بهاء بدم ودقيقا بهمين دليل هم ميباشد که هميشه از کنار اين مزدوران وزارت اطلاعات آخوندی با محل نگذاشتن رد شده ام بجز در مواردی معدود که مجبور شده ام يه خفه شو بزنم به اينها.مزدور اجاره ای عليرضا نوری زاده که معرف حضور دوست و دشمن ميباشد وهمه ميدانند اين انسان (با عرض معذرت از انسان با شرافت) چقدر فرصت طلب وچاپلوس ميباشد و در نوشته هايش آسمان وريسمان را بهم ميبافد،بالا ميپرد پائين ميآيد ومثل ميمون ورجه وورجه ميکند تا خودش را به شخصی(اين شخص ممکن است از نظر خودش خيلی هم مهم باشد) بچسپاند واز اين طريق برای خود و البته به خيال خود، اعتباری کسب کند.يه زمانی در بدر بود بدنبال رابطه بين سه تار نواختن سيد علی گدا(مقام معظم رهبری) و روی تانک رفتنش و در د فعات بعدی وقتی که بوی کباب شنيده بود خودش را چسپانده بود به جلال طالبانی(قاتل مجاهدين خلق) و اينطور ميگفت که مزدور جلال ميخواس با من(يعنی عليرضا نوری زاده) اختلاط کند که خبرنگارا مزاحم ميشدند تا اينکه مزدور جلال طالبانی تشر زده به يکی از خبرنگارا که دندون روی جيگر بزار مستر ميخوام يه خورده با پسرم (مزدور اجاره ای نوری زاده)اختلاط (خدا ميداند وبندگان تيز هوشش) کنم (فارسی با لهجه شيرين کردی بنقل از مزدور اجاره ای نوری زاده) حال اين چه زمانی بود؟زمانی بود که آقا جلال مزدور از آمريکائيها اوکی هائی گرفته بود برای رياست دوره ای بر عراق( وای بر مردم عراق که قراره رئيسشان طالبانیها وحکيمها باشند) و عليرضا خان نوری زاده ما هم تند وتيز مقاله کرده بود ودر روزنامه های (مزدور نامه) ساواکيهای سابق انتشار داده بود که ببيند من چقدر به اين آقا جلال مزدور نزديکم که منو پسر خودش خطاب ميکنه و اين آقا جلال من ميخواد رئيس جمهور بشه در عراق آينده. حالا من همه اينا را نوشتم تا برسم به اين بريده مزدوران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ايران که اخيرا از مام جلال(مام را شما بخوانيد مزدور)طالبانی خواسته اند که مجاهدين رده پائين! را ببخشد وبالائيها را گردن بزند( شکنجه کند،بسوزاند،بکشد،تيرباران کند ويا تحويل وزارت اطلاعات آخوندی بدهد) وبعد هم پيشنهاد داده اند که هيئت بفرستيم برای فعالتهای بشر دوستانه! پيرامون نجات! اعضای در بند مجاهدين! بوسيله سرانشان(اينو ميگن يه فقره گنده گو...) مزدور اول مزدوريت را ثابت کن و مرحله بعدش تغاضای ارث وميراث است مگر نه اينکه همين چند وقت پيش بود که برادر نماينده تان در وزارت اطلاعات به عراق آمده بود برای نجات رزمندگان اسير گرفته شده بوسيله بالائيها ودست از پا چلاقتر برگشت پهلوی ارباب مشترکتان آخوند يونسی ،مگر اينکه بگوئيد که شما متعلق به بخش خارج کشوری وزارت اطلاعات هستيد و از اقدامات بخش داخلی بيخبر هستيد. مجاهدی که مامورين وزارت اطلاعات آخوندی وجلال طالبانی(نوکر جمهوری اسلامی ما نوکری داشت) قراره ناجيشان باشد نه اسمش مجاهده ونه جزئی از خلق بحساب خواهد آمد،مجاهد خلق و هوادارش فقط با يکزبان با آخوند ومزدورانش(شامل حال شماها هم ميشود) صحبت ميکند آنهم زبان قهر وزور است وتازه از از اينها گذشته اين مام جلال شما تا پيش از آزادی! عراق بوسيله قوای اشغالگر آمريکايی ، مسئولش پاسدار درجه چندمی بود بنام احمد وحيدی از قرارگاه جهنمی رمضان و اينکه اگر مزدور طالبانی در سفر چند وقت پيشش که به ايران آخوندی داشته تمامی قول وقرارها را داده باشد به مسئولينش در وزارت اطلاعات و دستورات جديد را هم گرفته باشد فکر ميکنيد به حرف 15-16 تا مزدور گوش بده و از همه اينها گذشته اين کعبه آمال( مزدور طالبانی) شما منتصب ايالات متحده آمريکاست(اين جلال طالبانی فکر ميکنه خيلی زرنگه وداره مامورين کار کشته سازمان سی آی ا را بازی ميده،زرنگی نوع عشيرتی قبيله تی). اگر شما با چهار تا انجمن کذا( ساخت کارخانجات وزارت اطلاعات) و15-16 اسم، اطلاعيه ميديد وخون خواه مجاهدين در بند! هستيد ما با هزاران هزار اسم (بيانيه ملی ايرانيان) پشت مجاهدين خلق ايران اين فرزندان راستين ايران زمين هستيم،بارها وبارها مارا ديده اند اربابانتان در وزارت اطلاعات(خودشان هم شرکت کرده اند و البته برای جاسوسی وخبر چينی،کاری که شماها کاملا با زير وبمش آشنا هستيد). در نيويورک ،در واشنگتن،در پاريس، در لندن،در تلاش برای آزادی رئيس جمهورمان خانم مريم رجوی، در کنسرت همبستگی . ولی ميدونيد چيه؟ شما فرزندان خلف بزرگ دجال امام خمينی هستيدو باشد در فردای سرنگونی با شماها هم تصويه حسابی داشته باشيم همانند تصويه حساب با اربابانتان در وزارت جهنمی اطلاعات.

با ايمان به سرنگونی جمهوری جنايتکاران آخوندی
درود بر شورای ملی مقاومت،درود بر مجاهدين خلق ايران
ب.رضوانی28نوامبر2003

سکوت را بشکنيد!

کوس وابستگی دلالان جمهوری جنايتکاران آخوندی مانند محمد حقيقت وعباس پاسبان(بختياری) را بر سر هر کوی وبرزنی بصدا در بياوريم.سايت ايران ليبرتی را کليک کنيد

بهنودی ديگر،سجودی ديگر-سوسن آرام

سايت روشنگری

Nov 26, 2003

جوانان کمونيست #117-ارسال شده توسط اميد

سايت جوانان کمونيست را کليک کنيد

Nov 25, 2003

صمد بهرنگی

مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید ، اما من تا میتوانم زندگی کنم نباید به پیشوازمرگ بروم البته اگر یک وقتی با مرگ روبرو شوم که می شوم مهم نیست .مهم این است که زندگی یا مرگ من چه تاثیری در زندگی دیگران داشته باشد

هادي سرا

بمناسبت خبر اخراج حاج آقا مخملباف و خانواده از افقانستان-مهرداد بهيار

سايت ايران ليبرتی را کليک کنيد

Nov 24, 2003

سوزش جانور وزارت خارجه آخوندی در رابطه با قطعنامه ملل متحد

مردک حميد رضا آصفی(دقيقا مردک بعنوان مرد بی ارزش وابله)بعنوان سخنگوی تروريستهايی که در وزارت خارجه آخوندها لانه کرده اند وبعنوان سفيران جرم وجنايت آخوندها به خارجه هم آمد و رفت دارند اخيرا گفته که صدور قطعنامه ملل بر عليه جرم وجنايات مرتکب شده اشان بر عليه بشر ايرانی در مدت حاکميتشان بی ارزش وکاملا مردود است وغير اخلاقی!(يکی بايد بمن کمک کند در اين مورد،جمهوری اسلامی و اخلاق دو مقوله با فاصله 180 درجه ای) ودقيقا همانقدر که از نظر شمايان بی ارزش است از نظر مردم ايران ومقاومتش ورئيس جمهورش خانم مريم رجوی با ارزش ميباشد.سايت بی بی سی فارسی را کليک کنيد

چهار سال گذشت-علی ناظر

سايت ديدگاه

نشريه نبرد خلق 221،ارگان سازمان چريکهای فدايی خلق ايران منتشر شد

صفحه نبرد خلق را کليک کنيد

خانم مريم رجوی از پنجاهمين محکوميت رژيم آخوندی توسط سازمان ملل استقبال کرد

تبريک به تمامی ايرانيان آزاديخواه ،رژيم ددمنش آخوندی برای پنجاهمين بار در رابطه با نقض مستمر حقوق بشر توسط سازمان ملل متحد محکوم گرديد. باشد تا با سرنگونی قهر آميز تام وتمام اين جلادان پرونده اين جانيان برای هميشه بسته شود در ايران.سايت شورای ملی مقاومت ايران

بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد-قسمت سوم-همنشين بهار

سايت ايران ليبرتی

بيانيه ايرانيان در حمايت از فراخوان رفراندم برای تغيير نظام در ايران

برای خواندن وپيوستن به اين بيانيه سايت ايران ليبرتی را کليک کنيد

Nov 23, 2003

نشريه هفتگی#187-ارسال شده توسط اميد

سايت حزب کمونيست کارگری را کليک کنيد

Nov 21, 2003

توافقات پشت پرده در وين بر سر تسليحات اتمی جمهوری اسلامی

سايت اخبار سياهکل را کليک کنيد

چند نکته وچند سانتيمتر از واقعيت-اسماعيل وفا

اين نوشته بررسی همه جانبه ای است از ماجرای دستگيری خانم مريم رجوی و مجاهدين خلق قهرمان ايرانش وجوابیست دندان شکن به تمامی ياوه گوئيها وهرزگوئيهای ريشه در ارتجاع (اطلاعاتی-آخوندی)و استعمار و همچنين پرت وپلا گوئيهايی با پوش دروغين کارگری وکمونيستی و تنها نشاندهنده يک واقعيت است که اين مجاهدين ريشه ای عميق در خاک ايران دارند.
با ايمان به سرنگونی جمهوری جنايتکاران آخوندی ورسيدن بهاران آزادی
سايت شاعر مقاومت اسماعيل وفا را بازديد کنيد

اصلاح طلبان جايی در ميان دانشجويان ندارند!-مينا راوندی

سايت اتحاديه جوانان سوسياليت انقلابی را کليک کنيد

Nov 20, 2003

نشريه پيام زن#59

سايت جمعيت انقلابی زنان افقانستان را کليک کنيد

نشريه جوانان کمونيست #116-ارسال شده توسط اميد

سايت جوانان کمونيست را کليک کنيد

مقاومت ايران می گويد تهران هنوز در باره برنامه هسته ای خود دروغ می گويد

سايت دماوند را کليک کنيد

ابتکار عمل در دست چه نيروهائی قرار دارد؟-م.راد

سايت ديدگاه را کليک کنيد

جايگاه«رفراندم» و الزامات تحقق آن؟-يزدان حاج حمزه

سايت شورای ملی مقاومت ايران

Nov 19, 2003

"نگاهی ديگر به انقلاب درونی مجاهدين"!اندکی از برون،اندکی از درون!

بخش يازدهم!ايدئولوژی مريم!-سايت بيژن نيابتی را کليک کنيد

چرا من يک آنارشيست نيستم- احمد رضايی

سايت اتحاديه جوانان سوسياليست انقلابی را کليک کنيد

بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد،نه در آنچه می بينی-همنشين بهار

سايت همبستگی خلق را کليک کنيد

چند آهنگ جديد وپخش نشده از استاد محمد شمس

سايت انجمن هنر در تبعيد را کليک کنيد

Nov 18, 2003

مبارزه کردهای ايران عليه ستم ملی-مهدی سامع

سايت فوروم اجتماعی ايران

Nov 17, 2003

مزدور جلال طالبانی بعنوان رئيس شورای حکومتی عراق به ايران تحت حاکميت آخوند ميرود

جلال طالبانی را ميتوان از فرصت طلب ترينها در تمامی طول تاريخ منطقه بحساب آورد که دستش تا مرفق به خون تمامی آزاديخواهان ايرانی وبه خصوص فرزندان مجاهد ايران آغشته ميباشد ودر فرصت طلبی هيچ دست کمی از حافظ اسد مدفون ندارد.هر چند اين مزدور مانند تمامی مزدوران گماشته شده (در حالت عام)بدون اجازه ارباب(آمريکا)آب هم نميتواند بخورد.سايت بی بی سی فارسی را کليک کنيد

رفراندم،"آب حيات!"يا"جام زهر!"-محمد قرايی

روی سايت ايران ليبرتی کليک شود

پاسخ يکی از فرماندهان سردار قاليباف(خالي باف) به سايت روشنگری

دو نوع طرز تفکر در اين دو نامه بچشم ميخورد ولی هردو يعنی هم مظلوم متعاسفانه وهم ظالم بنام مشت آهنين(کاغذين)که يکی شکايت و ديگری لومپنيش را نزد نفر سومی برده اند (منظور خاليباف) که خود جنايتکاری است که الهامش خود بزرگ دجال کفن پاره خمينی ميباشد و يعنی اگر خود خمينی (ايدئولوژيکأ)نبود،هيچ خالی بافی ومشت کاغذين هم نبود ودر اينجا مرا ياد شعر مولوی میاندازد که شير خدا ورستم دستانم آرزوست(رزمندگان واحد های عملياتی مجاهد خلقم آرزوست)سايت روشنگری را کليک کنيد

Nov 15, 2003

کميته پيگيری وضعيت احمد باطبی-اطلاعيه شماره 2

روی وبلاگ ايران آزاد کليک کنيد

نشريه انتر ناسيونال هفتگی شماره 186-ارسالی اميد

اينجا را کليک کنيد

نامه از دوست به دوست-شهريار دادور

" یاد ما باش اگر ره به چنان "جا" بردی"
شهریار دادور


نامه از دوست به دوست. به داریوش اقبالی ، از شهریار دادور

عزیز من ! شنیده شده است که شما در مراسم اعطای (جایزه صلح) نوبل به خانم شیرین عبادی (برنده سال 2003 این جایزه) شرکت خواهید داشت ودرآنجا به اجرای برنامه در بزرگداشت صلح وآزادی خواهید پرداخت.این که حضور شما قطعی خواهد بود یا نه! نمی‌دانم.امّا اگرحضورمی‌یابید اجازه می‌خواهم تا با شما این باربه گونه‌ای رسمی‌تر ودرعین حال گسترده‌تر درفضایی عمومی‌تر، احساساتم را درمیان بگذارم. با شناختی که ازشما دارم "جهان را وارونه‌ی حقیقتی می‌دانید که می‌بایست باشد ونیست" ونیز می‌دانم که با جهان‌و آنچه درآن‌است با دریافتی از کارکردی سیاسی برخورد می‌کنید وبه تعبیر در می‌آورید. لذا ومی‌بایست جایزه صلح نوبل را نیز جایزه‌ای سیاسی بدانید و حتماً می‌دانید که کاندیداها و انتخاب شوندگان آن نیز عناصری سیاسی‌اند که در پذیرش نظری کارکردی انتخاب شده‌اند که مطلوب انتخاب کنندگان است- پس وبه ناگزیر مراسم بزرگداشت آن نیز مراسمی خواهد بود که با انگیزه‌های سیاسی به اجرا درخواهد آمد- که تمام بار این معنا را در حضور تمام شرکت‌کنندگان در آن به نمایش بگذارد.
نمي‌دانم شما درآنجا حضور خواهید داشت یا نه[این را شنیده‌ام] پس و فرض را براین می‌گذارم که شما درآنجا حضور خواهید داشت. بنابراین حضور خواننده‌ای معترض و با ذهنیّتی آکنده ازبرداشتی سیاسی از کاروکرد جهان و بالاخصّ از جغرافیای ایران می‌تواند توقعّی را برانگیزاند که چندان نابجا نخواهد بود اگر که از شما داشته باشم.
دوست من! نمی‌دانم چقدردر کار جهان فرو رفته‌ای؟ امّا باور من این است که بی خبراز الزامات و امکانات به‌کار گرفته شده در روابط کشور‌های جهان با حاکمیّت جمهوری اسلامی نیستی. همان الزامات و امکاناتی که می‌خواهد وضعیّت موجود را توجیه کند تا القای تعقّل پذیری نظام جمهوری اسلامی را در ذهنیّت مردمی جا بیاندازد که بارها ودر مقاطع گوناگون نشان داده‌اند ودرعمل هم براین خواست تأکید ورزیده‌اند که با نظام موجود وچگونگی‌های تحوّل‌پذیری آن سر ناسازگاری دارند ولاجرم آن را نمی‌خواهند. جایزه‌ی صلح نوبل دراین "‌لانسه‌" کردن بی معنا نیست.
امّا من ازشما می‌پرسم: " دراین فرصت که امکان دارد برای شما دست دهد- چه خواهید کرد؟"
این آزمونی تاریخی‌ست. شاید دیگر هرگز برای هیچ یک ازهنرمندان ایران چنین فرصتی پیش نیاید تا درمراسمی این چنین پرشوکت شرکت جوید. زیرا مگر چند بار قراراست تا جمهوری اسلامی نظام مطلوب سرمایه‌داری جهانی و نیولیبرالیسم غربی باشد و مگر چند بار قراراست تا برای برون بردنش از بحران- شیرین عبادی دیگری برگزیده شود؟
عزیزمن! حتماً می‌دانی که- نگریستن ازناکجای خیال در تصوّر به شکل درآمده‌ی آزادی- ارج آزادی را بسی بیش‌تراز بالماسکه‌ی در چشم نشسته‌ی آن که با نمودی کوچک از دروغی بزرگ پرداخته می‌شود- به جای می‌آورد- اگر که خیال بلند آدمی از محدوده‌های جهان واقعی‌اش درگذرد تا در نامتعیّنی آنچه که می‌پندارد، خودرا گسترده سازد. آنگاه است که تقدیر آزادی- از تقدیر دستگاه‌های باورسازی آن فراتر می‌رود و انسان خودرا با گوهرآن یکی می‌داند. یعنی که آزادی را با خود و موضوعیّت خود یعنی "چبود" انسانی‌اش معنا می‌کند.
داریوش اقبالی عزیزم! می‌دانم که می‌دانی: هرسکّوی بلند لاجرم بر تمثیل بلندی آواز ورسایی آن حکم نمی‌دهد. شایدچنین به تصوّرآید- امّا چون نیک بنگریم محدوده‌ی رسایی آن فقط، آن گوش‌هایی ست که چشم برآن سکّو دوخته‌اند، حال آنکه سکّوی پست آوازهای مردم تهی‌دست همواره از محدوده‌ی جغرافیای آب و خاکی اجدادی گذشته است ودرگوش تاریخ جهان طنین انداخته است.

می‌دانم که ازمن پرسای محقّ بودن چنین آوایی نخواهی بود- که انقلاب سال 57 مردم ایران برعلیه رژیم سلطنتی مدّعای آن است ونیزمی‌دانم که توخود خوب می‌دانی- که تو"آنی" ازآنان که می‌گویم.
ومگر نه حضور تو در بیش از35 سال آواز‌خوانی‌ات برای مردمی که می‌گویم، مصداق آن است؟
البتّه که"رندانگی" آن است که چگونگی به‌کارگیری امکانات را بسنجیم ودرجهت آنچه که می‌پنداریم سامانش دهیم، امّا آیا ترا توان آن خواهد بود تا جهان را مخاطب خویش سازی که:
" می‌خونم بازم دوباره/ با گلوی پاره پاره/ که خلایق شب سیاهه/ اگه باشه مث یک ماه/ نور خرد هرستاره."؟
نمی‌خواهم قضاوتی به تعجیل و پیشاپیش نا روا داشته باشم از تو- امّا آنچه که نگرانم ‌می‌کند- موج دلفریب پنداری‌ست که بسیارانی را درغلطانده است تا کف برآمده ازآن را تخته پاره‌ی نجات پندارند. ومی‌دانم البتّه که تو زیرک ترازآنی که به تخته پاره‌ای این چنین دل خوش داری که اندیشیدن به آن رسیدن به ساحل نجات را امکان پذیر می‌سازد.امّا با این همه می‌پرسم از خودم:
" اگر این دوست آوازخوان‌ات چنین فرصتی را به‌دست آورد تا از بلندای سکّوی پرشوکت نوبل آواز سردهد- آن رندانگی را خواهد داشت تا آن سکّورا تبدیل به میز خطابه‌ی محکومی کند که در برابرش چوبه دار قد برافراشته است تا جان‌اش را بستاند واو در واپسین لحظات زبان برمی‌گشاید تا سقراط‌ واراز حقیقتی دفاع کند که جهان موجود به‌رسم عادت مألوف مصلحت جویی ازچشم ها پنهان داشته است- وآن همانا آدم‌خواری رژیمی‌ست که با اصلاحات و غیراصلاحات‌اش- با شیرین عبادی ویا غیرشیرین عبادی‌اش دشمن جان آزادی وآدمی بوده است و هست؟"
عزیزمن! آیا ازآن سکّو ازکشتارهای پس ازانقلاب و سالهای شصت و جنگ هشت‌ساله وکشتارهای سال 67 و سنگ‌سارها وبه دیوانه‌گی کشاندن زندانیان سیاسی و آواره‌گی و فقرو تن‌فروشی دختران نوجوان وسرگردانی وبی آینده‌گی کودکان خیابانی و هرآنچه که در قامت و بالای این رژیم مطلوب ذایقه سرمایه‌ی جهانی نمودار است سخن خواهی گفت؟
اگر چنین "رندانگی"‌یی را در خود می‌بینی [ که من یقین دارم] پس با حضور خود " آنی" باش که ماندگار باشی و اگر دراین جایگاه بخواهی تا ظاهر سازی‌های رژیم را بی‌تفاوت باشی- آنگاه بدان که آینده‌گان تو ومن به یاد خواهند آورد که " داریوش اقبالی" آنی نبود که از آرزوهای برنیامده‌ی مردم‌اش می‌خواند و آنی نبود که می‌نمود.
دوست من، داریوش اقبالی! آیا در آن جایگاه ازتو خواهم شنید که خواهی گفت: " جهان معاصر باید بداند که در ایران حکومتی برسر کار است که با هویّتی ناهمآهنگ با خواست‌های شریف و به حقّ انسانی به تعریف در می‌آید، که: ذات‌اش با فرشته‌ی مرگ و آن هم نه مرگی به عادت طبیعت- که مرگی از سر قدرت وددخویی ناشی از قدرت هم‌خانه است- که: در طول 25 سال حاکمیّت‌اش یاران من- کودکان من- مردم من- وهمه‌ی دارو ندارمن را به گورستان و تاراج برده است." و به صلح ‌دوستان جهان خواهی گفت: که انتظار حضور فرشته‌ی صلح بر فراز آسمانی که حاکمیّت‌اش با فرهنگ جنگ و جهل وبی‌داد و خرافه و مرگ نموداراست انتظاری عبث است؟"
دوست من! این فرصتی تاریخی‌ست. دلم نمی‌خواهد این فرصت ازتوگرفته شود گرچه حافظ هشدارم می‌دهد که به دوست بگو " مرغ زیرک به درخانقه اکنون نپرد/ که نهاده‌ست به هرمجلس وعظی دامی."
امّا می‌گویم: بگذار حضور تو درآن جایگاه و از بلندای آن سکّو نمادی از جایگاه و سکّویی باشد که در تصوّر من از تو می‌گنجد. می‌دانی در تصوّرم چه می‌گنجد؟
" فریادی باشی از آن دست که گوش کر جهان ناگزیر طنین صدا شود/ و دریابد/ که حنجره‌های بریده را حتّی/ توان فریاد است." توخود بنما زما نشان از بی‌داد.
دست‌ات را می‌فشارم ازسرمهرودوستی.


استکهلم نوامبر2003

Nov 14, 2003

جايگاه کنونی مقاومت مسلحانه اجتماعی در ايران

سايت کورش عرفانی

تجمع برخي رانندگان ميني بوس دراعتراض به خسارات وارده به خودروها پس از بازى ايران

تهران ، ايرنا : ۲۲ آبان ۱۳۸۲ برابر با ۱۳ نوامبر۲۰۰۳
تعدادى راننده ميني بوس صبح امروز (پنجشنبه ) در اعتراض به خسارت وارده
به خودروهايشان توسط برخي تماشاگران بازى ايران و کره شمالي مقابل سازمان
نظارت بر اتوبوس ها و ميني بوس ها تجمع کردند.
رييس اداره خطوط سازمان نظارت بر اتوبوس ها و ميني بوس هاى تهران در اين
خصوص به خبرنگار ايرنا گفت : بعد از بازى فوتبال ايران و کره شمالي ، برخي
تماشاگران به ۳۵ دستگاه ميني بوس و اتوبوس خسارت سنگيني وارد کردند.
"کريم کرمي " خسارات وارد شده را۱۵ ميليون ريال تخمين زده واظهار داشت :
با توجه به تخريب۳۰ دستگاه ميني بوس در بازى ديشب ، رانندگان ميني بوس ها
خواستار جبران خسارت وارده بودند.
وى گفت : سازمان نظارت بر اتوبوس ها و ميني بوس ها هيچ اعتبارى براى جبران
خسارت براى ميني بوس ها ندارد و تاکنون هيچ ارگاني در اين خصوص پاسخگو
نبوده است .
کرمي ادامه داد : اين نخستين بار نيست که بعد از بازى در ورزشگاه آزادى
شاهد اتفاقات ناگوار اين چنيني هستيم و هيچ فکرى توسط مسوولين براى اين
کار نشده است .
کرمي ادامه داد : از اتفاقات ناگوار بعد از بازى شب گذشته خسارت شديد به
سه دستگاه اتوبوس شرکت واحد در حال حرکت توسط تماشاگران بوده که اين امر
سبب کاهش امنيت و تردد در شهر خواهد شد.
ديدار تيم هاى ملي فوتبال ايران و کره شمالي که درچارچوب مرحله مقدماتي
رقابت هاى فوتبال جام ملتهاى آسيا برگزار شده بود، نيمه تمام رها شد.
دراين ديدار که در ورزشگاه آزادى تهران برگزار شد، تيم ايران تا دقيقه 60 با نتيجه يک بر صفر
از حريف خود پيش افتاده بود که پرتاب يک نارنجک دستي ازسوى يک تماشاگر
باعث مصدوميت "سو هيوک چول" بازيکن تيم کره شمالي و توقف بازى شد.
اين امر باعث شد تا بازيکنان تيم کره شمالي به دستور کادر فني خود، زمين
بازى را ترک کردند.

تصاويری از پرتاب نارنجک دستی در مسابقه ديروز ايران و کره شمالی




تصاویر از سایت پیک ایران

اعتراضات در استادیومهای فوتبال

پايان مسابقه فوتبال عصر روز سه‌شنبه تيم آذربايجان تهران متعلق به علي پروين و تيم بهزيستي مريوان به تشنج كشيده شد.
حدود ساعت 17 روز سه‌شنبه، پس از مسابقه تيم‌هاي آذربايجان تهران و تيم بهزيستي مريوان، شمار زيادي (حدود 5 هزار نفر) از تماشاچيان مسابقه با سلاح‌هاي سرد با مأموران انتظامي درگير شدند.
اين گروه از تماشاچيان اقدام به تخريب وسايل و تجهيزات موجود در استاديوم كردند و پس از خروج از استاديوم نيز خودروهاي عبوري را مورد حمله قرار دادند. تماشاچيان همچنين يك دستگاه دوربين دستي فيلمبرداري متعلق به نيروي انتظامي را به سرقت بردند.
بنا بر شنيده‌ها بيش از 10 نفر از اغتشاشگران توسط نيروي انتظامي بازداشت شدند، اما به كسي در اين اغتشاشات آسيبي نرسيد.
اين ديدار فوتبال با نتيجه 2 به 1 به سود بهزيستي مريوان خاتمه يافت.

گفتني است، شب گذشته نيز بر اثر پرتاب مواد آتش‌زا از سوي تماشاگران در استاديوم آزادي تهران، بازي تيم‌هاي ملي فوتبال ايران و كره شمالي، نيمه تمام مانده و تيم ميهمان در اعتراض به اين اقدام، زمين بازي را ترك كرد.




Nov 12, 2003

خزندگان مهاجر

غربت چگونه جايی است؟ جايی است که مردم آنجا به زبان تو صحبت نميکنند،فرهنگشان با فرهنگ سرزمينت متفاوت ميباشد وآداب ورسومش همچنين و غربت جايی است که خانه خود بحساب نميايد.غربت را گاهی انسان به دلخواه وگاهی به اجبار انتخاب ميکند.غم غربت را هرکسی نميتواند تحمل کند به آسانی وخيلي ها طاقت از دست داده وبطريق مختلف بروز ميدهند آنرا .گوشه گيری وانزوا ،عصبانيت وپرخاش ،ديوانگی وحتی تا مرز خودکشی رفتن.
انقلابی شد در سال 57 که معماران اوليه اش مجاهدين و فدائيان خلق بودند و همه مردم شرکت کردند در آخرين مراحل آن که هما پيروزی بود و بعد از پيروزی انقلاب يکدفعه سر و کله تعدای آدم زرنگ و هفت خطی پيدا شد بنام آخوند که دستاری برسر داشتند وريشی نسبتا بلند ولباس بلندی ميپوشيدند با جيب های گشاد و تسبيحی در دست و خود را همکاره انقلاب ميدانستند وشروع کردند به ميوه چينی و مانع استفاده ديگران(گرفتند وبستند و واعدام کردند معماران اوليه انقلاب را) ميشدند .ميوه چينهای زرنگ ميوه های خوب را خود ميخوردند وپوست وتفاله هايش را هم جلوی تعدادی کاسه ليس انداخته با غرولند وبعد از مدتی قريب به بيست سال کاسه ليسها متوجه شدند حال حتی آن تفاله ها هم به آنها نميرسد ومدتی زير لب غرو غر کردند و جلسه تشکيل دادند و التماس کردند که چر ا حتی ديگر تفاله هم به ما نميرسد وجيغ زدند وداد زدند وهوار کشيدند ولی کو؟ گوش شنوا وميوه چينهای زرنگ نه تنها چيزی بهشان ندادند بلکه نفس کشيدن را هم برشان تنگ کردند وتا جائی که کاسه ليسان متوجه شدند که بايد مهاجرت کنند وبه خارجه بيايند پس پاسپورت قانونی گرفتند از ميوه چينهای زرنگ وبا سلام وصلوات وخيلی قانونی به خارجه آمدند ولی از جائی که دلشان هميشه پهلوی ميوه چينهای زرنگ وتفاله ها بود،هراز چند گاهی آه وناله هايی سر ميدادند که ياد آنروزها بخير اگر توسری وتحقيری بود حداقل تفاله ای ،ميوه گنديده ای هم بود ولی ديگر فايده ای نداشت وروند قضايا طوری شده بود که اين کاسه ليسها نه در خارجه ميتوانستند دوام بياورند .نه راه برگشت به داخل(ميوه چينها راهشان نميدادند).
نوشته کوتاهی خواندم از مسعود بهنود با عنوان پرندگان(طرف خيلی خوش چوسه، بالای باد هم ميشينه) مهاجر(خزندگان مهاجر،چاپ شده در ورق پاره توده ای،اکثريتی،دوم خرداديهای« پکيده درب وداغون شده وضايعاتش هم همين بهنود ونبوی هستند» پيک روز چاپ تورنتو،صفحه6 شماره 52 جمعه 16 آبان 1382) واز پائيز گفته بود وربط داده بود دلتنگی خودش را با فصل پائيز وبالا رفتن راسو از درخت وپريدن پرنده وبعد شروع کرده به آه وناله و گريه وزاری که اول مهرانگيز(کار) آمد به خارجه وبعد خودش مسعود بهنود وبعد هم دلقک دربار خاتمی يعنی ابراهيم نبوی وبعد هم اشخاصی بنام نوشابه (با نوشيدنی گازداری مانند پپسی وکوک اشتباه نشود چون بايد از جنس خود بهنود ونبوی باشد) وهوشنگ وناليده بود چه سرنوشتی آنهم نه در جوانی.
بله آقای بهنودغربت خيلی مشکل است وزندگی در آن مشکلتر،بايد خيلی محکم بود وبه جائی محکمتر بايد خود را بند کرد وگرنه زمين خواهد خورد شخص.يک احساس تاسف توام با خوشحالی به من دست ميدهد برای افرادی مانند شماها که انگل وار حرکت کرديد وحمايت کرديد از سرکوبگران خلق وحال مانند تفاله به خارج پرتاب شديد.شماها کی هستيد؟خود نميدانيد.چی هستيد؟باز هم نميدانيد.از کجا آمديد؟خود خوب ميدانيد.به کجا ره خواهيد برد؟باز هم نميدانيد.نهايتا چکار ميخواهيد بکنيد؟ اين را اصلا نميداند،روز را شب کرده وشب را روز،شماها مانندتوده ايها،مانند اکثريتی ها نه در جمع اپوزيسيون پذيرفته میشويد ونه در جمع سرکوبگران خلق.شماها را بايد ناميد شتر خر گاو پلنگ، و اما ما، ما ميدانيم کيستيم،ما فرزندان راستين خلق قهرمان ايران هستيم،ما مصدق کبير هستيم،ماميرزا کوچک خان،باقرخان،ستارخان هستيم،ما محمد حنيف،بيژن جزنی،مسعود احمد زاده ،موسی خيابانی وشکرالله پاک نژاد هستيم،ما احمدشاملو هستيم و نهايتا ما مريم ومسعود رجوی هستيم .از ايران آمده ايم ونهايتا به ايران برمی گرديم ،ما خواهان سرنگونی تام وتمام جمهوری اسلامی هستيم با تمامی دسته بندي هايش.


با ايمان به رسيدن بهاران آزادی در ايران زمين

ب.رضوانی12نوامبر 2003

Nov 11, 2003

تسليت

درگذشت مادر مجاهد خديجه زارع(مشکين فام)مادر مجاهد شهيد شکرالله مشکين فام را به خانم مشکين فام وآقای فيلابی ومجاهدين خلق ايران تسليت گفته و صبر در زندگی واستقامت در مبارزه برعليه جنايتکاران آخوندی را برايشان آرزومندم.
سايت شورای ملی مقاومت بازديد شود

ماه مبارک رمضان وارواح برادران سعيد(امامی ومرتضوی)-تبرالله تبريان

سايت روشنگری

آينه عبرت بين-بصير نصيبی

بر گرفته از سايت انجمن هنر در تبعيد

خيانت وتاثير آن در تاريخ-منصور قدر خواه

سايت ايران ليبرتی

چند خطی در باره بستن وبلاگ برای دفاع از آزادی بوسيله پرشين بلاگ

کسانی که هراز چندگاهی باسرزدن به وبلاگ ملت(که البته لطف میکنند)ميدانند که من چند وقت پيش ياداشتی داشتم در رابطه با بستن(مسدود کردن)وبلاگ در دفاع از آزادی واينکه اين وبلاگ،وبلاگ خوبی بود که هدفش فقط وفقط دفاع ازکلمه مقدس آزادی بود و دشمن سرسخت شيخ و شاه وحال اگر سری به اين وبلاگ(کليک کنيد) بزنی اين ياداشت را می يابی که اين وبلاگ بعلت رعايت نکردن توافقنامه پرشين بلاگ مسدود ميشود وخوب اول بايد ديد که اين توافقنامه چه ميباشد که منجر به انسداد اين وبلاگ شده است من ميگويم اگر اين توافقنامه معنایيش اين بود که با شيخ سر جنگ صد در صد نداشته باشيم که خود بخود از نظر تمامی هواداران نيرو های انقلابی بطور عام وبطور خاص مجاهدين وشورا مردود صد درصدی است بدون هيچگونه ارفاق و تبصره ای .
من از بازديد کنندگان اين وبلاگ بودم واينکه همه؛ هم و غمش آزادی به اسارت در آورده شده بود در ايران وبس ودر اين ميان از مقاومت مشروع وعادلانه ايرانيان(شورا ومجاهدين) هم حمايت ميکرد وفکر ميکنم اين نه تنها گناه نيست بلکه افتخار هم ميباشد که در سمت و سوی مردم قرار داشته باشی و در سمت مردم يعنی در جبهه مخالف شيخ وشاه بودن وحال اگر در اين سمت يعنی انقلابيون نباشی ميتوانی در سمت ديگر باشی ودر اينصورت اين وبلاگ در دفاع از آزادی را دوست نداشته باشی و حتی آنرا دشمن نيز بدانی وتمامی توان وامکاناتت را بکار ببری برای خاموش کردن صدايش و چون ما در خارج کشور ميباشيم و تحت حاکميت آخوند قرار نداريم پس مسدود ميشويم اينترنتی(در حاکميت آخوند دار ودرفش وگلوله ) وهمه اينها در صورتی ميباشدکه اداره کنندگان پرشين بلاگ يا خود رژيم خمينی باشد وياکسانی که از شورا ومجاهدين خوششان نميآيد وميخواند سر به تن اين نيروها نباشد.و حالا اگر اداره کننده پرشين بلاگ خود رژيم ضد بشری خمينی باشد(فرق نميکند مستغيم يا غير مستغيم ،آشکارا يا نهان،باماسک وبدون آن)که من اصلا حرفی ندارم در اين مورد ، الا يک چيزکه بين ما واين جلادان(رژيم خمينی)تنها وتنها يک چيز حاکم است وآنهم زبان قهر وبس. ولی اگر اداره کنندگان پرشين بلاگ کسانی باشند که از شورا ومجاهدين خوششان نميآيد وبه همين دليل آنرا مسدود کرده اند که خيلی راحت بايد خطابشان کرد عاليجنابان سانسورچيان (از هواداران مجاهدين شروع کردند وبه بقيه هم خواهند رسيد) و اين خلاف دمکراسی (نه تمرينش بلکه عمليش) ميباشد وبه همين وبلاگ کوچولوی ملت نگاه کنيد در قسمت لينکهايش،تمامی نيروهای ضد شاه وشيخ را ميبينی واز همين لينکها ميتوانی به تمامی نيروهای مذهبی وکمونيست ضد شيخ وشاه بروی وحتی به سايت به اصطلاح حزب کمونيست کارگری(با آن مغز محدود و پيکر نحيفش در صحنه سياسی ايران) که علنا مجاهدين را تهديد به زدوخورد ودرگيری ميکنند در آينده و آنهم نه از زبان اعضا پائين وهوادارش بلکه از زبان رئيسشان آقای کوروش مدرسی و باز با اين وجود دمکراسی واقعی ايجاب ميکند که ما بعلت اينکه همگی ضد شيخ و ضد شاه(منفی در مورد کمونيست کارگری) همديگر را مسدود نکرده و افکار همديگر را انتشار داده ونتيجتا دودش به چشم آخوند ودم اش هم مال ما.
نکته پايانی،آنطور که مشخص شده، وبلاگ در دفاع از آزادی تنها نبوده،بلکه خيلی های ديگر نيز مسدود شده اند وهمه ضد دو شين(برادران دوقلو شاه وشيخ) بوده اند.خواهران،برادران،رفقا ودوستان اعتراض کنيم به سانسور در پرشين بلاگ،اين اولين قدم بوده ومطمئنا ادامه پيدا خواهد کرد(شتر سانسور را دم در خانه همه خواهند خواباند) عمل ننگين سانسور .
از طريق وبلاگ ملت در مورد راه اندازی وبلاگ نا وابسته به پرشين بلاگ کمک وراهنمائی موجود ميباشد در حد بضاعتمان و بدون هيچگونه ادعائی ويا اينکه خود به آدرس زير رفته وخود آزمايش کنيد.
http://new.blogger.com/about.pyra


مرگ برسانسور(در هر ابعادش) وسانسورچيان
درود بر آزادی
پيروز شورای ملی مقاومت ومجاهدين خلق ايران

ب.رضوانی11نوامبر 2003

Nov 10, 2003

آخوند های ميليونر ايران

برگرفته از سايت مبارزان

نزديک شدن علائم تغيير در ايران

روی کلمه خبرگزاری مستقل زاگرس کليک شود

فعال شدن دوباره سايت ديدگاه

از طريق سايت ايران ليبرتی (بازديد)متوجه شدم که سايت خوب وپر بيننده ديدگاه(روی کلمه ديدگاه کليک کنيد) دوباره فعال شده وخوشحال شدم از فعاليت مجددت چرا که خاموشيت به ضرر انقلاب وانقلابيون وبنفع ارتجاع و اميدوارم هيچوقت نه تنها تورا بلکه هيچ انقلابی واقعی خاموش نبينيم.
ب.رضوانی

رفراندم برای تغيير رژيم در ايران-نصرالله اسماعيلزاده

نوشته کوتاه وفشرده ای است در دفاع از فراخوان خانم مريم رجوی تحت عنوان رفراندم برای تغيير رژيم و همچنين تاريخچه کوتاهی است ازبرخورد سازمان مجاهدين با ارتجاع حاکم واينکه خمينی برای تعدادی امام ضد امپرياليست بود (هرچند حالا بروی نامبارک خود هم نميآورند)و تعدادی ديگر که نام اصلاح طلب (حجاريان،گنجی وآقاجری از مجاهدان ارتجاع )را بروی خود گذاشته اند وزمانی چماق دست خمينی بودند برای سرکوب انقلابيون .نوشته های اينچنيی بسيار لازم ميباشد درمحتوا وقطر بيشتر برای جوانانی که در حاکميت منحوس خمينی بدنيا امدند ورشد کردند.سايت شورای ملی مقاومت را کليک کنيد

اطلاعيه شورای ملی مقاومت ايران18آبان 1382

خانواده های زندانيان سياسی از گزارشگر ويژه کمسيون حقوق بشر خواستار اقدام فوری جهت آزادی فرزندانشان شدند.روی سايت شورای ملی مقاومت کليک کنيد.

«انتخابات»!؟

روی کلمه وبلاگ فرقان کليک کنيد

Nov 9, 2003

نشريه جوان سوسياليست شماره 7 منتشر شد

سايت اتحاديه جوانان سوسياليست انقلابی ايران را کليک کنيد

Nov 8, 2003

مسدود کردن وبلاگ برای دفاع از آزادی

خواستم سری به وبلاگ برای دفاع از آزادی بزنم که به بن بست خوردم و وب لاگ را بسته شده ديدم ونوشته بودند که بعلت رعايت نکردن توافقنامه پرشين بلاگ مسدود ميباشد .با توجه به اينکه اين وبلاگ همانطوری که از اسمش پيداست برای دفاع از آزادی ميباشد وطبيعتا در خدمت آزادی وآزاديخواهان ميباشد وبسته بودنش بنفع آزادی نخواهد بود واميدوارم اين وبلاگ را آزادشده ببينيم چرا که بودنش به از نبودنش است وباز اميدوارم که بسته شدنش توطئه ای از طرف رژيم ضدبشری ملاها نباشد(مستغيم يا غير مستغيم)ـآدرسش اين است
http://nikoo2000.persianblog.com/

در معرفی سايت شاعر مقاومت اسماعيل وفا -ب.داربلی



سخن سرآغاز
به قلم تهيه كنندة سايت
سايت اسماعيل وفا كه به جرات ميگويم يك مجموعه غني و بي نظير در ادبيات و فرهنگ مبارزاتي ايران در 25 سال اخير است به پيشنهاد بلكه اصرار من و بصورتي ساده به نحوي كه بيشتر از شكل به محتوا بپردازد ايجا د شد. من به عنوان يك نويسنده وشاعر كه افتخار دوستي چندين ساله با اين شاعر مبارزرادارم تلاش كردم كه به سايت شكلي شاعرانه كه بيان كنندة قريجه و قدرت وذوق و احساس سرشار او است بدهم و ممنون و مفتخرم كه شاعر، انتخاب شعرها ، تزيين و حتي مقدمه نويسي را به من واگذار كرد با وجوديكه ابعاد تخصصي سايت چندان چشمگير نيست ولي من به آن به چشم يك روستا ي زيبا و خوش منظره در كوهپايه هاي جنوب ايران نگاه ميكنم كه بوي خاك نرم باران خورده ميدهد و عطر نان تازه صبحگاهي و طراوت و سادگي و دوستي روستائي وار را در خود دارد. دهكده يي كه ميشود در گوشه هاي خنك و پرطراوت باغچه هاي احساسش دمي آرميد و به يك موسيقي سرشار از انسانيت و زيبايي گوش داد. ميشود گهگاه خشم دلاوران و جنگند گان آزادي را در مارشي حماسي و قهرمانانه شنيد و ميشود انساني را در همه جا يافت كه انسان است با همه ابعاد انساني گرچه به دليل شرايط مشخص زماني انساني است كه به مدارهاي دوردستي از تلاش و رنج و دوري و جدائي دست يا فته است و دراين سفرهاي طولاني و پرمخاطره الماسي پرداخته و آهني گذاخته شده است . و تمام تجربه ها واژه هايي گشته اند كه رد پاي رنج تاريخ انسان را برخويش دارند. وبراستي رد صليبي را بردوش هاي مجروح خود. با خود حمل ميكنند. مسافري كه سفرنامه اش را با قطره هاي خون و اشك نوشته است و با اينهمه زندگي ، وزيبايي هايش آنچنان مقتدر و رسا در لابلاي سطور شعرش قد برمي افرازند كه مرگ قاهر را در برابر زندگي با همه جلوه هايش از سوسوي ستارگان تا فانوسي كوجك در آنسوي دريچه و تا آرزو هاي آبياران و پرتو قرص تمام ماه و عطر گيسواني كه باد درسبدها ي نامرئي خويش بهمراه مي آورد و تا طعم انگور وزيبايي ساق هاي انگور چينان و چهرة باستاني نان و نواي فلوت و آواز يك رهگذربه زانو در مي آورد. گرچه مرگ افراشته قامت مي گذرد و زندگي در لابلاي درختان پنهان ميشود ولي مرگ خود در نهايت جامه هاي هراسش را يك به يك به زمين مي اندازد و پيكر فرسوده و زار و نزارش كه هيج ابهتي ديگر ندارد در كنار مقتول خويش ، قهرماني كه مرگ خويش را آگاهانه پذيرفته است زانو ميزند. چراغ ها را برافروزيم . زيرا كه مرگ تنها شكوه مارا مي افزايد
با توجه به اينكه شاعر در تمام زندگيش در حال جنگي تمام عيار با دو رژيم ديكتاتوري(ديكتاتوري شاه و رژيم ضد بشري و قرون وسطايي خميني ) بوده است و با بيشترين توان و انرژي با هردو نظام جنگيده است و همه رنج ها و سختي هاي اين جنگ تما عيار را هميشه و همه جا در هنرش منعكس مي بينيد. او به قول خودش كه در مقدمه طولاني كتاب درستايش رزمندگان ارتش آزادي نوشته است ” فارغ از اينكه رزمنده ارتش آزادي نياز به ستايش داشته باشد و يا نه چون او به عنوان يك شاعر و انساني مسئؤل خو درا مداح زيبايي ها از هرنوع و هجو كننده زشتيها در هر شكل ميشناسد بيشترين اشعار حماسي زيبايش را در ستايش آزادگان ارتش آزاديبخش و فرماندة استوار و دليرشان مسعود سروده است و در مقابل آنچه كه خشمگين ترين هجوو هزل را درشعرهاي او به خود اختصاص داده است رژيم انسان كش آخوندي و عمله ها و اكره هاي چاپلوس درگاهش بوده اند. اين قسمت كوتاهي از منظو مه بلند بر اقيانوس سرد باد است كه ميگويد
در كوچه هاي سياست،همواره جائي خونين هست
جايي با دهان هاي فراخ خيس لزج
آنجا كه برقهرمانان دشنام مي بارند
ويلن هاي باد مستانه مي غرد
در هر واژه قاتلي مي خندد
و بلاهت با بيضه هاي عظيم پرافتخارش مي رقصد
دراين جاست كه مي ايستم در تمامت فريادم
با معرفتي چون ستاره اي دنباله دار،
روياروي اقيانوس سرد باد،
و در ژرفناي شب پرشهوت،
در اين جاست كه تمام سكه هاي اندوه را،
در ميان ستارگان فرو ميريزم
تا از هر واژه عقابي بال بگشايد
از هر كلام غرش ببري برخيزد
در اينجاست ،
كه نطفه هاي خونين شعر من مايه مي بندد
با ستارگان سرخ طغيان
.چرخان در ظلمات زمين
،و شادي طاغي از نيام تلخ درد بركشيد ه مي شود
در كلام شاعران وفادار تسخير نا پذير حرام زاده مغرور
روياروي اقيانوس سر د باد،
تا لحظه هاي تاريك را روشنا بخشم
تمام آتش هايم را برافروخته ام
آتش چشمانم را
آتش دست هايم را
آتش زبانم را
آتش آبيرنگ رگهايم را
آتش مقدس گناهانم را
آتش پرخشم خاكستر نوميدي هايم را
و تمام طبل هاي دريده
. چنگ هاي شكستة نياكانم رابه غرش در ميآورم
روياروي اقيانوس سرد باد
او بهترين سال هاي جوانيش را يا در زندان هاي شاه و يا بهمراه رزمندگان در كوه ها و كوير ها و در خط مقدم جنگ روياروي با دشمن انسانيت نظام ضد هنر و ضد انسان آخوندي گذرانده است . با زخم هايي گو نه گون و خونچكان بر قلب كه از شهادت برادر جوان تر ( امير وفا يغمائيي كه در پيش چشمان اشك بار مادرش بر جراثقال به دستور جلادان عمامه سر به دار كشيده شد) آغاز و با شهادت بسياري از ياران و هم رزمانشان در جبهه نبرد ، مرگ مادر و پدر در جدائي و دوري و انتظار و غربت سنگين سالهاي دوري از وطن محبوب و يار و ديار داشته و دارد بخصوص براي كسي كه كارش هنري و يعني سروكارش يكسره با ابزار احساس و انديشه است اين ميزان كار و تكامل شگفت ابعاد هنري شعرش غروري شيرين را در دل هرايراني مبارز ايجا د ميكند. او كه همچون هر انسان آگاه مبارزي كه در جبهه انسانيت مي جنگد هميشه صليب خويش را بردوش مي كشيده است و مرگ به قول خود او سايه اي بود ه است دوشادوش و گاهي آنچنان نزديك كه سيگاري هم به او تعارف كرده است! چنين مي سرايد:
با اينهمه تا آن هنگام كه بميرم نخواهم مرد،
اگر فانوسي در دوردست بتابد
يا ابري ببارد
يا كسي براي ماه آوازي بخواند نخواهم مرد
و دست من ادامة روح شاعراني است
كه سرشار زندگي و شكوفه هاي گيلاس مردند
اسماعيل وفا يغمايي با انبوهي نوشته و كار هنري از كتابهاي منتشر شده و دردست انتشار تا نوارها ي كاست ، سرود ها و ترانه هاي انقلابي و يا بازخواني اشعار شاعران بزرگ ايران وجهان . با قصه ها ورمانها ، شب شعرها وشعر خواني ها . انبوهي از مقالات و سخنراني ها به عقيده من پركارترين شاعر معاصر ايران بعد از شاملو است و باز به جرات بگويم كه از لحاظ كارهنري ، قريحه و ذوق سرشار و قدرت پرواز ذهن و توان بكارگيري واژه ها بخصوص در زمينه پررمز وراز و پيچيده شعر آزاد تنها با شاملو قابل مقايسه است. ميليونها ايراني تا كنون و بعد از اين سرود هاي ميهني اورا شنيده و خواهند شنيد و در روز كبير آزادي درميدان آزادي سروداي آزادي در راه تو بگذشتم از زندانها
را همه با هم خواهيم خواند
براي اين شاعر مبارز عمري طولاني و ذوقي سرشار و شعري روان آرزوميكنم.البته سايت در حال باز سازي شدن است و هنوز شايد يك صدم كارهاي انجام شده را در برنگرفته است
با اين اميد كه تهيه اين سايت به علاقه مندان شعر و ادب فارسي فرصتي داده باشد براي يافتن معدني غني از الماس هاي واژه و چشمه هاي زلال احساس و شعر و درياچه اي از ذوق و هنر روان ايراني در متن انسانيتي سرشارو اميد بخش
با اميد به روزي كه مردم ايران در آزادي كامل به سازندگي و خلق زيبايي هاي باستاني وطن كبير از جمله هنر و شعر به طور خاص همت گمارند
به اميد روز بزرگ رهايي مردم ايران
زنده باد ايران - زنده باد آزادي
ب-داربلي
آدرس سايت
http://www.esmailvafa.com/

Nov 6, 2003

باز می آئيم در باروت-اسماعيل وفا يغمائی-برگرفته از سايت ايران ليبرتی

باز مي آئيم در باروت

باز مي آئيم

باز مي آئيم از ديروز، از امروز ، از فردا،

باز مي آئيم از اين جا و آن جا

چون هجوم مرگ ، چون توفان

با ز مي آئيم جلادان

باز مي آئيم،

باز مي آئيم چون امواج خون سرخ پرتوفان بيدار شهيدان

باز مي آئيم از خشم سترگ خلق ايران

...




باز مي آئيم.

باز مي آئيم،

باز مي آئيم از زندان و از زنجير

باز مي آئيم از ژرفاي دار و گور و تخت خونچكان دخمة تعزير،

باز مي آئيم چونان جنگلي از آذرخش و شير،

پاسداران!

شب پرستان!

باز مي آئيم چون شمشير

چون شمشير زهرآگين خشم خلق

تا اعماق خون تيره و تا ژرفنا ي استخوانهاتان!

باز مي آئيم

تا فروريزيم در اين ظلمت شبگير دريائي هراس انگيز از باروت

و برانگيزيم بر امواج آن توفاني از آتش

و برافرازيم رايات سترگ انقلاب خلق را سركش

باز مي آييم

باز مي آئيم در پولاد

باز مي آئيم در آتش

باز مي آئيم در شليك

باز مي آئيم در رگبار

باز مي آئيم

باز مي آئيم درباروت

باز مي آئيم در توفان

باز مي آئيم از هر كوچه و ميدان

باز مي آئيم جلادان

Nov 4, 2003

يک لطيفه: رابطه بين تخريب سلولهای انفرادی در زندان اوين و ارزش گذاری به شخصيت

مرتضی بختياری يکی از هزاران هزار دژخيم رژيم آخوندی که سمت فعليش در رژيم جمهوری جنايتکاران آخوندی،سرپرستی زندانها ميباشد اخيرا گفته است که هدف از عمليات (تخريب سلولهای انفرادی)ارزش گذاری به شخصيت زندانيان! است.رژيم جمهوری اسلامی(با رکورد 120000 اعدامی تنها از زندانيان سياسی مجاهد ومبارز خلق وارزش گذاری به شخصيت وآنهم نوع زندانيش).دژخيمان مردم را احمق فرض کرده اند.برای خواندن اصل جوک به سايت حزب کمونيست ايران (کوموله) برويد

چرا فراخوان؟چرا رفراندم؟دريا هنرمند

سايت دماوند

روياهای رژيم ايران در عراق

روی سايت آفتابگردان کليک کنيد

Nov 3, 2003

دن کيشوت اصلاحات واصحابش-مهرداد بهيار



اكثريت قريب به اتفاق اناني كه امروز _ به اصطلاح مرسوم _ ملي مذهبي ناميده ميشوند، كساني هستند كه در برپايي، استقرار و ماندگاري رژيم جمهوري اسلامي نقش هاي سياسي و حساس و پر منفعتي داشته اند. به عبارتي پادوها و فراشان سر سپردة " جمهوري اسلامي" – و به قول خميني، نه يك كلمه كم و نه يك كلمه بيش بوده اند. در بحبوبة انقلاب و جنگ و اعدام و مهاجرت اجباري و اجراي فرامين الهي _ عبادي امام، سينه چاك مي كردند. به احلام و مهملات امامشان مباهات مي كردند. و گفتار گهربار امام را چون ايه هاي نازل شده و مقدس، آويزة گوش و سرلوحة اعمال شان مي دانستند و نشخوار مي نمودند.در دم و دستگاه ارعاب و شكنجه و كشتار و ترور " دگرانديشان" آن سوي مرزها و درون مرزها، يا سهيم و صحنه گردان بودند و يا سكوت كردند و چشم مصلحت فرو بستند. حال چه پيش آمده است كه همين پويندگان خستگي ناپذير راه و خط امام، فرياد و استغاثه مي كنند و خود را "دگر انديش" منتقد و مخالف نظام الهي قلمداد مي نمايند ! اكنون حرف و حديث و دعوا مرافعه بر سر تقسيم قدرت است و پسوند مذهبي، يعني اسلام ناب محمدي، تنها وسيله اي بي خاصيت براي رسيدن به هدف است. هرچند كه از معنا و مفهوم ملي بودن هم درك و برداشت روشن و شفافي ندارند. شايد اين حضرات و رجال شيرافكن فهميده اند كه اسلام سياسي و حكومتي طبل توخالي است.اما هنوز با اصرار و تحميق و تبليغ و مماشات، وانمود مي كنند كه خير، مي توان با اسلام سياسي و حكومتي، مدارا و گفتگو، طرح تازه و ديگري در انداخت و تنور اسلام عزيز را همچنان گرم و پر مشتري نگه داشت. در واقع و به زباني ديگر _ و نيز از دير باز ‌_ ملي مذهبي ها، دلاك هاي آخوندها محسوب مي شدند. دلاكان بيباكي كه اكنون خود مي خواهند دكان دين و گرمابة مذهب را مالك شوند و پر واضح است كه چيزي از درك و شعور و بلند پروازيهاي ابلهانة ولي نعمتان و مولاهاي روضه خوان ديروزي خويش كم ندارند.



در دوران سردار سازندگي، رفسنجاني و شركاي جان بركف، همين عاليجنابان ملي مذهبي در پي ريش رفتند و كوسه برگشتند. تمام وعده و وعيدها و تبديل ايران اسلامي به ژاپن ثاني منطقه، پوچ و بي اساس و توزرد از اب در امد. كم كم فهميدند كه اي بابا، مرده گور ميخواهد و زنده سور. چرا كه بازي را بد جوري باخته بودند و نهايتا اينكه در دام تارعنكبوتي كه خود تنيده بودند، با سر در افتادند. در لاي و لجن جمهوري اسلامي، مانند وزغ باد كردند كه به بزرگي گاوي شدند. هنگامي كه تيغة گيوتين را بر گلوي خويش ديدند و چيزي نمانده بود كه ذبح شرعي رفسنجاني و مافياي مخوف و هزار توي او شوند، اندكي عقب نشيني تاكتيكي را ترجيح دادند. پس سرناي اسلامي و ملي را از سر گشادش نواختند.



در روزگار درخشان خاتمي، فيل اصلاحات را طوري باد كردند و به هوا فرستادند كه سرنخ از دستشان در رفت و گم شد. و به عيان ديدند كه جناب سيد خندان، از كدام قماش است و درفشاني هاي مشعشع اش نيز كاري از پيش نبرد و چيزي جز فريب و نيرنگ نبود. يابوي مردني اصلاحات به سر و صورت ملي مذهبي ها سفت و سخت لگد پراند. و تمام سرمايه گذاريهاي سياسي اسلامي اقايان برباد فنا رفت. حتي سينماي جسور ! اسلامي با سفيران نوكيسه و پيشاني سفيد و فراماسونهاي اختاپوسي اش نيز نتوانست تتمة حيثيت سوخته و ابروي طاعون زدة جمهوري اسلامي را مسترد دارد. عجب نيست كه اين نظام، جام زهر خوري را از امام راحل اش به ارث برده باشد، چه در قرارداد اتش بس جنگ و چه امضاي پروتكل الحاقي منع گسترش سلاح حاي اتمي و ...



حكايت خاتمي، حكايت برادر حاتم طايي است كه براي كسب شهرت در چاه زمزم شاشيد. خاتمي دن كيشوت و پهلوان پنبه اصلاحات، با دروغگوييها و حرف درماني و ژست هاي "ارتيستي" اش، به عنوان مردي فخيم و فيلسوف و حليم به شهرت جهاني رسيد و اسباب خنده و سرگرمي جهانيان را، نيك فراهم كرد. كارنامه درخشانش كه به جنگ اسيابهاي بادي و ابدنگها و گله هاي گوسفند و نعل وارونه زدن و ازاد كردن جنايتكاران و گريه و تاسف از مرگ انان و به زندان انداختن بي گناهان و ... بي نياز از مرور است. اما ملازمان ركابش را _ در درون و بيرون ايران _ حسابي بور و ناميد و سنگ روي يخ كرد. به ريش همه مومنين و معتقدين با تقوايش كه دل به گفتار و رفتار و كردار حكيمانه و دلسوزانه اسلامي و خدا پسندانه اش دل سپرده بودند، بلند بلند و از ته دل خنديد.



ميراث خواران خميني صاحب جامعه اي بحران زده، نا امن، غارت و تحقير و اهانت شده، بيمار و ورشكسته در تمام سطوح سياسي، اقتصادي و اجتماعي اند. خميني سوداي برقراري امپراطوري اسلامي و حكومت ادم كشان از مراكش تا اندونزي را در سر مي پروراند. جهان اكنون با فاجعه اي جزامي بنام جمهوري اسلامي رو در رو است و حتي كشورهاي مسلمان و عرب نيز، جمهوري اسلامي را منزوي، طرد شده و منفور ميخواهند و حتي بدست هم پيمانانش چون سوريه و ليبي، از پشت خنجر مي خورد.



و اكنون خانم شيرين عبادي برنده جايزه نوبل صلح، در پيش چشمهايمان ظاهر شده است. صد البته بردن جايزه نوبل به هر دليلي باشد حداقل براي برنده اش، بسيار پسنديده و غرور افرين است انهم هنگامي كه روح وي حتي از نامزدي اش براي دريافت اين جايزه خبر ندارد و ايشان در كنار ياران و همفكران هنرمندشان سخت به به به و چهچه كردن براي فيلم هاي ارسالي به فستيوال فيلم ... رنگ كني مشغولند و چنانكه در مقاله قبل اشاره كرده ام حداقل نيمي از مخارج سفر، ( پول توجيبي و ...)، ايشان به پاريس براي شركت در فستيوال فيلم پاريس كه از سوي كشور استعمار گري چون فرانسه و نيمي ديگر از سوي جمهوري اسلامي، براي زيبا جلوه دادن عجوزه جمهوري اسلامي برگزار ميشود، پرداخت شده است و ميدانيم كه در اينگونه فستيوال ها جايي براي هنرمندان خطرناك و زبان درازها و معترضين به سيستم حاكم وجود ندارد! (خوب فكر كنيد!!). بگذريم، خانم عبادي در جواب خبرنگار روزنامه كويتي كه مي پرسد : اگر شما در هيئت داوران بوديد، جايزه نوبل صلح را به شيرين عبادي ميداديد يا به خاتمي ؟ مي فرمايد به خاتمي. چرا كه ميدانم ايشان چقدر زجر و رنج كشيده اند تا طرحهاي اصلاحات را به سر منزل مقصود برسانند ( انهم زماني كه عاليجناب خاتمي مي فرمايند جايزه نوبل صلح ارزش ندارد. جايزه نوبل ادبيات خوب است. حتما منظور شريف ايشان ادبيات جمهوري اسلامي است ! ادبياتي مشحون از شهادت طلبي، معجزه و جهل، گريه و زاري و خواري.و باحتمال قوي ايشان فراموش كرده اند كه سلمان رشدي هم جايزه ادبيات را دريافت كرده است !! اخر بما بگوييد ايشان چه كاري براي صلح كرده اند كه مستحق جايزه نوبلش باشند ؟ جز اينكه در پناه گروههاي فشار، لباس شخصي ها و انصار حزب الله و اعتصاب شكنان حرفه اي و جلاد به رهبري قاضي سعيد مرتضوي نظر كرده خامنه اي، ملت بي چاره را از جوان و پير به ميخ و سيخ و زنجير كشيده و خون زيبا كاظمي ها را پايمال كرده است ؟ جز پشت به مردم كردن و سد راه جنبش هاي دانشجويي و حق طلبانه مردم شدن و انها را مشتي اراذل و اوباش ناميدن، ويراني بيش از حد و حراج كشور، چه كرده است؟



حال اين طنز غمناك و گريه اور خانم عبادي را به چه ميتوان قياس و تشبيه كرد و سنجيد؟ خانم عبادي مدعي است كه ميخواهد اسلام و اخونديسم و مفتخور پروري را با دموكراسي غربي سازش و اشتي دهد ( انهم تادهسال ديگر!!! حالا چرا دهسال؟؟؟ شايد ايشان چيزهايي را ميدانند كه ديگران نميدانند!!). جل الخالق كه خانم عبادي همچون جادوگري رسيده از سياره ديگر سخن ميگويند. " بالماسكه" جمهوري اسلامي و دعوت به مراسم گردن زني، چه ربطي به دموكراسي و ازادي دارد؟ ايا ايشان معتقد به نظام جمهوري اسلامي، ولايت فقيه و قانون اساسي اش مي باشند؟ نظامي كه شهروندانش را به درجه يك و درجه دو، خودي و غيرخودي تقسيم ميكند. پس 25 سال جنايت و ادم كشي و ويراني و نيستي مردم سرزميني به گروگان گرفته شده را به حساب چه كساني بايد نوشت؟ حتما ميخواهند تاريخ خونين و ننگين و سياه 25 ساله جمهوري اسلامي را با اب زمزم بشويند! شايد قرار است سناريوي رضاخان مير پنج را كه در مراسم تاسوعا و عاشورا كاهگل به سرش ميزد و فرياد واي مصيبتا سرميداد و از هر مسلماني دو اتشه تر شده بود، دوباره اجرا شود؟



شما خانم شيرين عبادي در مقام قاضي برگه برائت جمهوري اسلامي را صادر ميكنيد؟ اگر چنين است در همين جا بايد اعلام كرد كه هركس به هر نحو، از جمهوري اسلامي دفاع كند، شريك جرم اش محسوب خواهد شد و ميبايست در دادگاهها و مجامع بين المللي جوابگوي مردمي در بند و در زنجير و اواره باشد (حتي اگر سي سال از اين همراهي هاي اگاهانه هم بگذرد!). خانم عبادي ميفرمايند قرائت ما از اسلام بد است. ايا حد و قصاص و رجم و تعزير، قرائت ديگري ميطلبد؟ ايا مخالفت با قوانين اسلامي و نص صريح قران، در حكم ارتداد و كفر و زندقه نيست؟ اسلام در زمينه قوانين مدني، حقوقي و مجازاتهاي جزايي و برابري و ... چه گلي به سرزنان تحت ستم، زده است كه قرائت ديگري طلب كند؟ در مكتبي با خدايي قلدر و مقتدر، و به شدت مردانه كه زن را شيئي زينتي و جنسيتي دست دوم، توسري خور، مكار، محكوم به پرده نشيني حرم مردان، مزرعه اي كه ورود به ان از هر طرف ازاد است، ناقص العقل، محتاج و ضعيفه و منزل ... ميداند، قرائت و تفسير و تعبير ديگري ميطلبد؟ شما در مكتبي كه خدايش جبار و بشرش بي اختيار و محكوم ابدي به شنيدن و اطاعت نمودن بي چون و چرا است، چه قرائت تازه اي سراغ داريد؟ خانم عبادي مي فرمايند روزي كه در سياست دخالت كنم، روز مرگ من است. مي بخشيد، واقعا جسارت است اما بفرماييد كه از نظر شما كه مدافع حقوق بشر در ايران هستيد اين مردم ايران هستند كه رعايت حقوق بشر را نميكنند يا رژيم؟ اگر رژيم است كه با مردمش سر جنگ دارد و حقوقش را پايمال ميكند پس شما بعنوان مدافع حقوق اين مردم (بشر!) سالها است كه بنظر خودتان مرده ايد! چون با رژيم درافتاده ايد!!! و انچنان در افتاده ايد كه به پاس اين خودسري هايتان براي شما مسافرتهاي فستيوالي با همه مزايا در نظر ميگيرند. راستش حرفهايتان و كارهايتان بسيار بسيار ضد و نقيض است. شايد هم مي خواهيد نقش " سانچو پانزا" مهتر دن كيشوت را بازي كنيد! انهم سوار بر خر خاكستري اصلاحات و در پي دن كيشوت خاتمي دويدن! نه خانم عبادي، اگر در قبال وظيفه انساني !!! كه بر عهده تان گذاشته اند ناتوانيد،با شهامت اعلام كنيد كه اين هم سرابي بيش نيست و فرزندان تشنه ازادي ايران را بدنبال خود نكشيد و جايزه صلح را هم به همان خاتمي بسپاريد. و بدون دلواپسي بازهم به مجلس شوراي اسلامي برويد و اصرار كنيد و تا دست يكي يكي نمايندگان را چندبار نبوسيده ايد بيرون نياييد چون يكبار دست بوسي براي نمايندگان مجلسي كه همگي از صافي شرايط نماينده شدن گذشته اند (اعتقاد راسخ و سرسپردگي كامل به جمهوري اسلامي!) و قوانين شرعي را به قوانين مدني تبديل كرده اند و بيچاره ها حقوقهاي ناچيز و بخور نميرشان حتي شكم زنها و بچه هاي بيشمارشان را سير نميكند كافي نيست و مطمئن باشيد كه جز همان بله بله قربان گويان بادي كسي دنبال شما نخواهد امد.



اما امان از دست ملي مذهبي هاي خارجه نشين و ايران نشين كه چنان هول هولكي و ذوق زده از اين معجزه جديد اتحاديه اروپا، به بدرقه و پيشباز خانم عبادي رفتند و چنان حرفها و كلمات قصاري را قرقره كردند كه براي چندمين بار جز تاسف و حيرت و دريغ، نتيجه اي نداشت. بهرحال، همه حضرات به بوي كباب رفتند ولي ديدند كه خر داغ ميكنند.



تذكر مهم: دن كيشوت قهرمان كتاب سروانتس، انساني است بسيار ساده دل ومهربان و در عين حال شجاع كه با ظلم و ظالم و بديها در افتاده است و ميخواهد دنيا را از بديها پاك كند، درست برخلاف بسياري از تحصيلكرده هاي ايراني كه درخوش خدمتي و همراهي وهمزباني با جانيان و ظالمان وطني و خارجي، گويي با يكديگر مسابقه گذاشته اند. و اگر من بعضي ها را به قهرمانان كتاب سروانتس تشبيه كرده ام از روح سروانتس پوزش ميخواهم، اخر دون كيشوت كجا اينها كجا!!!





مهرداد بهيار




سيامک اسديان پرنده آتشين عشق،صداقت ودلاوری

اخبار سياهکل

شيرين عبادی رويائی که بسرعت رنگ باخت

اخبار سياهکل

نگاهی ديگر به"انقلاب درونی مجاهدين"!بخش دهم

سايت بيژن نيابتی

سايت جديد،سايت دماوند

سايت جديدی پا به عرصه وجود گذاشته است که اسمش دماوند ميباشد و از خانواده مقاومت(خدا نسلتان را بيشتر وبيشتر کند به کوری چشم آخوند ها).تولدت مبارک وپيروز در اهدافت و برای رفتن به اين سايت کلمه دماوند را کليک کنيد.
http://www.damavand.org.uk/

Nov 2, 2003

رفراندم،ابتکار خانم مريم رجوی و قفل شدن جمهوری جنايتکاران آخوندی

در کنسرت همبستگی پيام جديدی داشتيم بنام رفراندم از خانم مريم رجوی در بند وزنجير دولتهای به اصطلاح متمدن اروپائی(فرانسه).حال چه ربطی من بايد پيدا کنم در بند وزنجير بودن خانم رجوی بعنوان يکی از برجسته ترين سمبلهای مقاومت سازش ناپذير در مقابل حق غصب شده خلق قهرمان ايران در گلوی خمينی مانده(منجر به خفگی وهلاکت خواهد شد) ورفراندم؟ راستی چرا؟ مگر اين مجاهدين وشورائيان بيکارند که در اوج شلوغی پلوغی يکمرتبه شعار رفراندم ميدهند؟مگر نه اينکه همين چند وقت پيش بود که يکمرتبه کماندوهای فرانسوی به بچه های مجاهدين وشورا حمله کردند وزدند وشکستند وبستند وبردنند وزندان کردنند همين پاکترين هارا؟ و ما چکار کرديم؟نهايتا ( دلسوزترينهايمان ونه همه امان)چند روزی از زندگی وکار وخانواده وتفريح خود زديم وچند روزی در اورسورواز آفتابی شديم وتازه من فکر ميکنم برای راضی کردن وجدان خودمان بود وبس(بادی به غبغب انداخته که چه کار مهمی کرديم) و بعد هم راضی وخوشحال برگشتيم به خانه گرم و نرممان در اروپا و آمريکا وزندگی وزن وشوهر وبچه های خود وروز از نو و روزگار از نو ودر اين مقطع وظيفه خود را تمام شده تلقی کرديم (پراتيکالتريهايمان و نه شعر وشعار دهندگانمان و نه نق نوق کنندگانمان و نه در اروپا وامريکا نشستگانمان و شعار ضد امپرياليست دهندگانمان) وهمين خانم مريم رجوی وبقيه مجاهدين وشورائيان هنوز هم در حال دست وپنجه نرم کردن هستند(از راه دور دستی برآتش ندارند) با اين قيد وبندهای استعماری چشمک وچراغ به آخوند زدگان هستند و هزاران هزار مشکلی که برای اين مقاومت ومسئولينش فراهم ميکنند مستغيم وغير مستغيم ، جهانی و دولتی ،تشکيلاتی وغير تشکيلاتی،مادی و معنوی تا عربده کشی در اينترنت و به جنگ طلبيدن مقاومت در آينده بنام مقدس کارگر وکمونيست و علم و ُکتل ساختن از بريدگانی که از خائن ترينها هستند در تمامی طول تاريخ مبارزات مردم ايران برعليه ارتجاع و چوب لای چرخ گذاشتن واستخوان لای زخم شدن و خاک به چشم پاشيدنها وتهمت ها، افترا ها ،برچسپ زدنها وباز اين مقاومت(دقيقا مريم و مسعود رجوی بعنوان راس هرم اين مقاومت) مسير درست را گم نکرده و عمل رفراندم را تغاضا ميکند و يکبار ديگر رژيم را در مقابل حرکت کيش و مات قرار ميدهند و به زبان حال صحبت ميکنند با مخاطبانشان (ملت ايران وتمامی طرفهای استعماری)و دقيقا اينجاست که بايد گفت درود بر رهبری هشيار مقاومت که مافوق دکترا دارند در ارتجاع شناسی(همه نوعش از اسلامی تا نوع کمونيست وکارگريش).در زمانی که ارتش آزاديبخش که زبان سرخ خلق قهرمان ايران وبرکننده ريشه ارتجاع(خمينی) در ايران وجواب نهايی خلق قهرمان ايران به رژيم پوسيده خمينی در محدوديت قرار گرفته است ،پيام رفراندم خانم مريم رجوی سد کننده تمامی دجالگری های آخوندی وغيرخواهد بود وگرنه مجاهدين همان مجاهدينی هستند که حنيف کبير بنيانگزارش بود و مسعود و مريم رجوی ادامه دهندگان آن بزرگمرد تاريخ معاصر ايران.پس در اين مقطع با فاصله گرفتن از تمامی دجالگران ، نق ونوق زنندگان ،ساواکيها و اطلاعاتيها ، بريدگان و وادادگان ،آويزان شدگان و چسپندگان به کارگران وکشاورزان ، بايد به رژيم خمينی گفت مشروعيتت را آزمايش کن،اين ايران وايرانيان واين رفراندم واين سازمان ملل واين مقاومت مشروع وتشکيلاتمان يعنی شورا ومجاهدين و اين رئيس جمهورمان خانم مريم رجوی.

با ايمان به سرنگونی جمهوری جنايتکار آخوندی
درود بر مريم رجوی،رئيس جمهور برگزيده مقاومت و مبتکر رفراندم.


ب.رضوانی2.نوامبر 2003


رفراندم،حرفی تازه،محتوائی ديرينه،تاکتيکی هوشيارانه!-منوچهر مرعشی

برگرفته از وبلاگ برای دفاع از آزادی

طرح و برجسته كردن شعار رفراندم از طرف خانم مريم رجوي رئيس جمهور برگزيده شوراي ملي مقاومت در كنسرت اخير عملي هوشيارانه ، متحد كننده و عميقا انساني مي باشد. در محتوا اين شعار چيز تازه اي نيست.چرا كه خواست حاكميت مردم برمردم و حق انتخاب آزاد و برقراري دمكراسي و مبارزه دمكراتيك و....( كه رفراندم خود شكلي از اين محتوا است ) خواسته اي است بسيار قديمي كه يك آرمان تاريخي از حداقل صد سال گذشته تا امروز براي مردم ايران بوده است. پس اين خواست برحق، مشروع و محتوائي مردم براي دخالت و تعيين سرنوشت خويش اصلي ثابت و پا برجا است .حال اگر بنا بر شرايط متفاوت و ماهيت رژيم هاي حاكم مبارزه اشكال مختلفي به خود ميگرفته است. اين ديگر خارج از ذهن واراده مقاومت سازما نيافته بوده وهست. در وافع شكل مبارزه را شرايط و ماهيت رژيم حاكم تعيين مي كند و هنر نيروي مردمي و انقلابي در آن است كه تحليل مشخص از شرايط مشخص كند و قوانين مبارزه را كه در واقع خارج از ذهن او وجود دارد كشف كند، تئوريزه كند و با توجه به آن استاتژي و تاكتيك مناسب را ارائه دهد.و بعد از آن با الزام به همان اصول ، اصالت خود را در درجه تعهد و وفاداري و عمل به آنها در هر شرايط تا زماني كه شرايط همان شرايط است نشان دهد. نيروهاي سياسي و اجتماعي و حتي اشخاص هم با همين اصول و به همين ترتيب آزموده و محك زده مي شوند. اين قانون سرسخت و واقعي مبارزه مي باشد.

البته طي بيش از دو دهه اخير شرايط داخلي ، منطقه اي و جهاني آنچنان تغيير كرده است كه شايد بتوان گفت جغرافياي سياسي دنيا را بايد مجددا ترسيم و تجزيه و تحليل كرد كه اين جاي بحث و بررسي مفصل و جداگا نه اي دارد. اين تغيير و تحولات بر اوضاع ما مردم ايران بطور كلي ، مقاومت سازمان يافته و رژيم حاكم و جامعه قطعا تاثيرات عميق و گسترده و همه جانبه اي بجا گذاشته و همچنان در حال اثر گذاري است. نيروي انقلابي و هوشيار حتما بايد اينها را در نظر بگيرد.موضع مناسب اتخاذ كند. اما با همه ان وجود آيا ميتوان گفت اين رژيم تغيير ماهيت داده است؟ و يا در همين رابطه شرايط ديگر شرايط فبلي نيست؟ خير قطعا اين رژيم در محتوا و اصول همان رژيم ديكتاتوري مذهبي ولايت فقيهي است كه خميني آن را بنيان گذاشت. اما نه رژيمي با آن توان و امكانات در آن سالها ! اكنون ان رژيم د ربن بست مرگباري قرار دارد. جامعه بحراني و متحول است. نسل جوان با خصوصيات ويژه و امروزي خودش قد علم كرده است. مقاومت سازمان يا فته علي رغم همه توطئه ها همچنان هست و بان كننده خواست ها مردم ايران خواهد بو د و نيز هم اوست كه صورت مساله جامعه ايران است و به هيچ ترتيب نمي توان و نبايد آنرا دورزد، نا ديده گرفت، حذف كرد و يا از تاثير انداخت. حتي اگر دست و پايش هم بسته باشد قلب ومغز و نفس اش مي تپد و ارتباط ايجاد ميكند/ چون ريشه اي عميق در جان و دل وخواست مردمش دارد. شرايط جهاني ديگر تحمل رژيم هاي ضد بشري و آشوبگر و عقب مانده اي چون رژيم قرون وسطائي و حاكم برايران را ندارند و...

در چنين شرايط طرح رفراندم آري يا نه به رژيم ديكتاتوري ميتواند گسترده ترين طيفي كه خواستار نفي اين رژيم هستند را در سطح داخلي و جهاني به شكل دمكراتيك و مسالمت آميزو متمدنانه متحد و بسيج كند. طرج اين شعار از طرف رئيس جمهور مقاومتي كه طي بيش از دو دهه هزاران شهيد و اسير در مبارزه با اين رژيم داده، بسيار قابل توجه و عميق است و چهرة بغايت انساني ، بردبار ، با گذشت ، دموكراتيك و صلح طلب اين مقاومت و اين مردم را در تماميت در برابر جهانيان بار ديگر به نمايش ميگذارد. اين گوي واين ميدان! تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد.

اگر چه به نظر من رژيم تحمل اين پيشنهاد را ندارد. اما اين يكي از هوشيارانه ترين و درست ترين تاكتيك هاي اين دوران خواهد بود كه تا همين جا هم تاثيرات گسترده اي از خود به جا گذاشته است. حال يكبار ديگر بايد گفت هر آن كس وهر جرياني كه در دل خواستار نفي ديكتاتوري مذهبي و حاكميت مردم است نمي تواند وارد اين ميدان عمل نشود!

حال كه باصطلاح توپ در داخل زمين رژيم است، اگر رژيم نپذيرد كه تن به رفراندم آري يا نه بدهد چه؟ خيلي ساده و صريح و روشن ، در آن صورت آيا جاي ترديد و يا اما و اگر هست كه اين رژيم را اساسا و با تكيه به شيوه قهر آميز با يد سرنگون كرد؟